۲۴۷. گام سوم

سومین امتحانی بود که می گرفتم و هنوز نمرات تعداد زیادی از بچه ها زیر ۱۰ بود. با این که سر کلاس خیلی فعال بودند و برای جواب دادن سرو دست می شکستند، ولی در امتحان اصلاً موفق نبودند. درست است در کلاس هم جوابهایشان درست نبود ولی خیلی پرت هم نبود، ولی در امتحان یا خالی می گذاشتند یا خیلی پرت و پلا می نوشتند. خیلی فکر کردم تا علت را بیابم. شاید بخشی از آن به سالهای قبل برمی گردد، شاید تفاوت های فردی نمی گذارد خوب درک کنند. ولی چیزی که به نظرم مهمتر آمد این بود که این دانش آموزان در خانه تمرین نمی کنند و به نظر همین عامل اصلی ماندگار نشدن مطالب در ذهنشان می شود.

بچه های روستا با بقیه بچه ها فرق دارند. اینها بعد از مدرسه تازه کارشان شروع می شود، در بهترین حالت در خانه باید یا به گاو و گوسفندان برسند یا در کارهای خانه کمک کنند، در زمستان که همه جا پوشیده از برف است، بیشتر وقت آنها در خانه به این کارها می گذرد ولی در فصل بهار که موسم کشاورزی است، یا سر زمین هستند تا به پدرشان کمک کنند، یا گوسفندان را برای چرا به مراتع می برند. در میان این همه کار اگر وقتی هم برایشان باقی بماند باید شیطنت های کودکی شان را بکنند، کمی در کوچه ها هفت سنگ و یا خر پلیس بازی کنند. در انتها آیا برای درس وقتی می ماند؟

به اینها که فکر می کنم تمام حق را به این بندگان خدا می دهم، ولی وقتی از زاویه دیگر به آن می نگرم، دانش آموز را می بینم که وظیفه اش درس خواندن است و اگر این گونه نباشد، همه چیز به هم می ریزد و اهداف  آموزش و پرورش کلاً از دست می رود. دانش آموزان در مدرسه علاوه بر یادگیری درس ها، باید تربیت هم شوند و این تربیت بدون تفکر ممکن نیست، هدف اصلی آموزش ریاضی هم پرورش تفکر و مخصوصاً حل مسئله است. یک کشاورز یا دامپرور که بداند در مواجهه با یک مسئله در کارش چگونه باید به حل آن اقدام کند، خیلی بهتر می تواند شرایط را برای خود بهینه سازد. پس باید راهی بینابین این دو تناقض می یافتم تا بتوانم کاری انجام دهم.

تصمیم گرفتم کمی در مورد چگونه ریاضی خواندن برای بچه ها صحبت کنم، کاری که تا به حال نکرده بودم. در کلاس و در میان نگاه های اخم آلود بچه ها که کاملاً می شد نفرت آنها از ریاضی را دید، رو به آنها کردم و گفتم: برای یاد گرفتن ریاضی سه گام مهم وجود دارد که اگر آنها را درست برندارید به نتیجه نمی رسید. اول دقت و تمرکز، دوم خوب یادگرفتن و سوم هم تکرار و تمرین. به خاطر کمبود وقت می خواستم تیتر وار بگویم و بگذرم که یکی از بچه ها دستش را بالا آورد و پرسید: آقا اجازه ما که سر کلاس حواسمان جمع است و درس را یاد می گیریم، چرا در امتحان هیچ چیز بلد نیستیم؟

این پرسش عالی بود و او را به خاطر این کار تشویق کردم، دانستم که توضیحاتم باید کامل تر باشد. به همه بچه ها گفتم: در گام اول که دقت و تمرکز است، باید حواستان را در کلاس خوب جمع کنید و سعی کنید تمام تمرکزتان روی درس باشد. اگر دقت کرده باشید من در زمان تدریس خیلی تذکر می دهم  که حواس پای تخته باشد، این برای بالا بردن تمرکز شماست. در گام دوم باید درس را بفهمید، اگر هم در جایی مفهومی را متوجه نشدید، سوال کنید. شما باید همینجا در کلاس درس را کاملاً متوجه بشوید. اگر ریاضی را در کلاس متوجه نشوید در خانه کارتان بسیار مشکل خواهد بود.

ولی مهمترین گام، تکرار تمرین است. همان طور که می دانید کتاب هم کار در کلاس دارد و هم تمرین، کاردرکلاس ها را باید در کلاس حل کنید و هرجا مشکل داشتید از من بپرسید. ما همین کار را در کلاس انجام می دهیم و معمولاً بخشی از کاردرکلاس ها نیز در پای تخته حل می شود، شما باید تمام مشکلاتتان را در همین کلاس برطرف کنید. تمرین های خانه هم برای تثبیت مطلب در ذهنتان است. بزرگ ترین مشکل شما همین است و به همین خاطر در امتحانات نمره کم می گیرید، یاد می گیرید ولی در ذهنتان نمی ماند، باید در خانه هم تمرین کنید. بهتر است همان روزی که ریاضی دارید، غروبش تمارین را حل کنید و به روز دیگر موکول نکنید. با این کار ریاضی هیچ گاه از یادتان نخواهد رفت.

بچه ها چنان با دقت به صحبت هایم گوش می دادند که در دل کور سوی امیدی درخشید تا این جلسه شروعی باشد برای بهتر شدن این کلاس. وقتی می خواستم درس را شروع کنم، همه چنان مرتب نشستند و کتاب شان را باز کردند که همین موجب شد انگیزه ای دوچندان در من ایجاد گردد. چقدر این بچه ها حرف شنو هستند و چقدر صحبت های من سریع در این بچه ها تاثیر گذاشت. گاهی هم باید کمی از در مهربانی وارد شد و برای بچه ها صحبت کرد، واقعاً این دانش آموزان چگونه خواندن ریاضی را بلد نیستند و همین باعث شده که در این درس مشکل پیدا کنند.

درس جدید حجم بود، جهت یادآوری ابتدا شروع کردم به بیان واحدها و تفاوت بین سانتیمتر و سانتیمتر مربع و سانتی متر مکعب. چون اینها را در چهارم و پنجم خوانده بودند، خیلی سریع از آنها گذشتم تا به محاسبه حجم های منشوری که درس اصلی این جلسه است برسم. می خواستم تخته سیاه را پاک کنم که چند نفری دستشان بالا بود. از من خواستند تا دوباره توضیح دهم، من هم با فراغ بال مجدّداً هرآنچه را که گفته بودم تکرار کردم، کمی هم بیشتر گفتم که سانتیمتر مربوط به محیط است و سانتیمتر مربع مربوط به مساحت و سانتی متر مکعب مربوط به حجم.

وقتی صحبتهایم تمام شد و از آنها پرسیدم فهمیدید، همه با صدای بلند و هماهنگ گفتند: بله. خیالم راحت شد و شروع کردم به کشیدن یک مکعب مستطیل، وقتی برگشتم دیدم یکی از انتهای کلاس دستش بالاست، او هم از من توضیح دوباره درباره واحدها خواست. برای سومین بار همه را مجدد توضیح دادم و در انتها به شوخی گفتم مگر همه نگفته بودید بله، پس چرا دست یک نفر بالا رفت؟ خود همان دانش آموزی که دستش بالا رفته بود، جواب دندان شکنی به من داد، گفت: من نگفتم بله.

تا آمدم در مورد منشورها توضیح دهم باز دست یکی بالا بود و او هم گفت که نفهمیده است. کمی عصبانی شدم، هنوز کارم شروع نشده و مطالبی که برای یادآوری است را سه بار توضیح داده بودم، با این اوضاع درس اصلی را چند بار باید توضیح دهم؟! اطرافم را نگاهی انداختم و از یکی از بچه ها خط کشی را گرفتم و با آن طول کتاب را اندازه گرفتم. بعد پرسیدم برای اندازه گیری کف کلاس چه کار کنم و توجهشان را به موزاییک های کف کلاس بردم. برای حجم هم از آنها پرسیدم که در این کلاس چند تا از کارتن های تغذیه مدرسه جای می گیرد؟

با تصور این که این بار انشالله همه فهمیدند، مطلب جدید را شروع کردم و می خواستم رابطه محاسبه حجم شکل های منشوری را بگویم که دوباره دست یکی بالا آمد. دیگر کلافه شده بودم و همین که نمی شد درس را آغاز کرد، اعصابم را خرد کرده بود. مطلب به این سادگی و آن هم مربوط به سال قبل چقدر برایم مشکلات به وجود آورده بود، اگر بر یادآوری باشد، به نظر سه بار توضیحاتم  می بایست کفایت کند.

کمی اخم کردم و گفتم: چندبار توضیح دادم؟ حواستان کجاست که متوجه نمی شوید؟ چرا گام اولی را که گفتم برنمی دارید؟ چرا تمرکز ندارید؟ یکی از بچه ها گفت: آقا اجازه گام اول را برمی داریم ولی گام دوم خیلی سخت است، وقتی نمی فهمیم چرا بگوییم فهمیده ایم؟! خودم را کمی آرام کردم و به این فکر افتادم که شاید این بندگان خدا راست می گویند. تفاوت متر و متر مربع و متر مکعب برای من بسیار ساده است و شاید برای این ها سخت و دشوار باشد.

به خاطر اهمیت بسیار گام دوم به دنبال راهی می گشتم تا فهمیدن در این بچه ها به بهترین شکل صورت بگیرد. فکری به ذهنم رسید و به انبار مدرسه رفتم و یک کارتن از شیرینی های کام و یک کارتن هم شیر پاکتی که مربوط به تغذیه رایگان مدارس بود، آوردم. دوباره همه آن مطالب را گفتم و منظم روی تخته سیاه نوشتم، سپس به هر کدام از آنها یک شیر پاکتی دادم. بزرگترین رویه شیر پاکتی را نشانشان داد و گفتم طول و عرض آن را  اندازه بگیرند، همه با خط کش به جان پاکت شیر افتادند و اندازه گرفتند.

بعد گفتم محیط را حساب کنید، یکی از بچه ها پرسید: آقا اجازه محیط یعنی دور شکل؟ گفتم: بله و همه عددهای طول و عرض را با هم جمع کردند، بیشتر کلاس اشتباه گفتند و تقریباً یک سوم کلاس درست گفتند. آنهایی که اشتباه گفته بودند وقتی از آنهایی که درست گفته بودند پرسیدند، خنده شان گرفت و به من گفتند: آقا اجازه ببخشید ما روبروهایشان را حساب نکردیم.

بعد گفتم مساحت آن را حساب کنند، تعداد زیادی از آنها نمی دانستند چه کار باید کنند و چند دانش آموز زرنگ کلاس سریع طول را در عرض ضرب کردند و مساحت را به دست آوردند. بقیه بچه ها هم سریع موضوع را فهمیدند و همین کار را کردند و بعد از به دست آوردن جواب غوغایی در کلاس به پا کردند. گفتم: آفرین،  درست است، ولی چرا طول را در عرض ضرب کردید؟ چشمانشان از حدقه بیرون آمده بود و فقط مرا نگاه می کردند. شاگر اول کلاس گفت: آقا اجازه خُب فرمول مساحت مستطیل همین است. چرا ندارد! گفتم قبول، حالا این عددی که برای مساحت به دست آورده اید چه چیزی را نشان می دهد؟ عدد طول که معلوم است، روی خط کش عدد آن را دیدید و نوشتید، این عدد تعداد سانتی متر ها را نشان می دهد. حالا این عدد مساحت را چه طور با خط کش می خواهید نشان دهید؟

چالشی که بین بچه ها ایجاد کرده بودم، خوب جواب داده بود و همه درگیر این بودند که مساحت را چگونه با خط کش می توان نشان داد. خطکش را روی سطح شیرپاکتی بالا و پایین می بردند ولی به جایی نمی رسیدند. مستطیلی روی تخته سیاه کشیدم و طول و عرضش را به همان اندازه طول و عرض رویه شیر پاکتی گذاشتم. بعد هر کدام را به تعداد اندازه شان به قسمت های برابر که نشان دهنده یک سانتیمتر بود، جدا کردم و به صورت شطرنجی به هم وصل کردم. به بچه ها گفتم این همان شکلی است که شما حساب کردید. حال تعداد مربع های داخل آن را بشمارید.

همه شمردند و یک عدد را اعلام کردند، در ادامه گفتم: عددی که برای مساحت به دست آوردید چند است؟ وقتی به دفترهایشان نگاه کردند از تعجب شاخ در آوردند، همان تعداد مربع ها بود. شاگرد اول کلاس با چنان ذوقی گفت: آقا اجازه حالا فهمیدیم چرا طول را در عرض ضرب می کنند، به خاطر این که تعداد این مربع ها را بدست آورند. گفتم: آفرین، مساحت را نمی شود با خط کش نشان داد و به همین خاطر تعداد مربع هایی که کنار هم هستند و سطح را می پوشانند را می شمارند، به همین خاطر وقتی مساحت را حساب می کنیم در انتهای واحد آن مربع را اضافه می کنیم، مثلاً سانتی متر مربع، متر مربع، کیلومتر مربع.

بحث های خوبی در کلاس به راه افتاد و هرکسی چیزی می گفت. فکر کنم فرق بین محیط و مساحت را کاملاً  درک کردند، همین استفاده از خط کش که در محیط امکان استفاده از آن هست و در مساحت نیست و همچنین در مساحت چاره ای جز شمردن مربع ها نداریم، به آنها بسیار در فهمیدن کمک کرده بود. گام دوم به خوبی در حال پیشرفت بود. انتخاب شیر پاکتی در اصل به خاطر درس حجم بود، تازه می خواستم وارد موضوع اصلی شوم و بگویم که حجم را با مکعب پر می کنند که ناگاه زنگ خورد، وقتی برای ورود به درس اصلی نماند و این زنگ کلاً به یادآوری مفهوم محیط و مساحت گذشت، آن هم فقط در شکل پایه که مستطیل بود.

من همیشه وقت کم می آوردم، ولی این بار جور دیگری بود، کل زنگ برای یادآوری صرف شد و حتی یک کلمه هم در مورد حجم نگفتم. ولی به نظرم این کار لازم بود، می بایست گام دوم محکم برداشته می شد. همین که بچه ها خوب فهمیدند ارزش داشت، ای کاش همین فهمیدن در سال های قبل رخ می داد تا امروز این قدر مشکل نداشتیم. به بچه ها گفتم تا همه شیر و کیک هایشان را با خودشان ببرند و بخورند. درست است که نوبت شیر امروز بود و نوبت شیرینی کام فردا، ولی صلاح دانستم که هر دو را امروز بخورند.

بچه ها در حال خروج از کلاس بودند و من هم داشتم دفتر نمره و وسایلم را جمع می کردم که دیدم باز دست یکی از بچه ها بالاست. شوکه شدم و بلند شدم و گفتم: به خدا هرچه بلد بودم برای یاد دادن به شما گفتم، دیگر کجا را نفهمیدی؟ دانش آموز که جا خورده بود با صدایی لرزان گفت: آقا اجازه خواستم بگم که این گام دوم چقدر خوشمزه است؟ نتوانستم جلو خنده ام را بگیرم، خدا را شکر که بیشتر بچه ها رفته بودند وگرنه به چهره ی جدی ام خدشه ای اساسی وارد می شد، من در کلاس شخصیتی بسیار جدی دارم.

در دفتر همچنان به گفته این دانش آموز فکر می کردم و آنجا تازه دانستم که فهماندن چقدر سخت است و تا زمانی که دانش آموز خود با مفهوم درگیر نشود، یادگیری اتفاق نخواهد افتاد. چقدر رعایت این گام ها در آموزش ریاضی مهم است. خیلی از بچه ها به خاطر همین که این موارد را رعایت نمی کنند در ریاضی دچار مشکل می شوند و از آن متنفرند. از این به بعد در کلاس هایم در مورد این سه گام بیشتر باید صحبت کنم.

در همین حین ناگهان یادم آمد که برای گام سوم کاری انجام نداده ام. این همه کار انجام دادم بدون این که برای تثبیت آن فکری کنم، مهمترین گام را فراموش کرده بودم. بچه ها بدون تمرین هر آنچه را یادگرفته اند به فراموشی خواهند سپرد. باید برای گام سوم حتماً کاری می کردم. دیگر وقتی نبود تا روی تخته سیاه تمرین بنویسم، بهترین کار استفاده از استنسیل مدرسه بود، باید چند سوال روی مومی* می نوشتم و به آقای مدیر می دادم تا تکثیر کند و به بچه ها بدهد.

از آقای مدیر مومی خواستم، پرسید: می خواهی امتحان بگیری؟  گفتم: نه، برای گام سوم می خواهم. با تعجب نگاهم کرد و گفت: گام سوم چیست؟ مگر ورزش درس داده ای؟ این بار نوبت من بود که متعجب شوم، گفتم: من کجا و ورزش کجا؟ آقای مدیر گفت: خودت گفتی گام سوم، مگر پرش سه گام درس داده ای؟ هر دو زدیم زیر خنده و بعد خیلی مختصر موضوع را به ایشان توضیح دادم. واکنش آقای مدیر خیلی منطقی بود، گفت: یک بار هم که این بچه ها از دست تو خلاص شده اند و مشق ندارند، من نمی گذارم به آنها مشق بدهی. بگذار این بندگان خدا یک نفسی هم بگیرند.

و همین باعث شد در گام سوم من خللی رخ دهد و پرشم کامل نشود.

* مومی: برگه ای بسیار نازک که با قلم مخصوص فلزی روی آن نوشته می شد و بعد روی دستگاه استنسیل قرار می گرفت و با عبور جوهر از محل های نوشته شده، مطالب و متن ها روی کاغذ چاپ می شد.

دیدگاهتان را بنویسید